قندعسل ماقندعسل ما، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

... دختر شایسته من ....

اومدم

یه  ببخشیـــــــــد بدهکارم.اول به دخترم و بعد به دوستای خوبم.خیلی دیر اومدم ولی مهم اینکه ..... عـــزیزه دلم.عشقم.من واقعا خ دارو شاکرم به خاطر داشتنت.وووووی که وقتی تو رو دارم هیچی کم ندارم.لذت داشتنت وصف نشدنی هست.خیلی بامزه شدی     حرکاتت    حرفات.دیگه بزرگ شدی   همه چیزو کاملا درک می کنی.بابا امیر حسین وقتی دیشب موقع برگشت از خونه ی مامانی پرسید اینجا کجاست.وقتی به حیاط رسیدیم گفتی:خونه مامان   بابا  و مهرنقار.راستی اسمتو می گی:مهنقار.چندسالته:دوسال.اسم مامان للاله (بهاره)و بابا ا  میر رنگاهارو  هم کمو بیش بلدی. از همه بیشتر رنگ قر...
6 خرداد 1393

سلام دوستای گلم

سلام دوستای گلم(مامان یسنا،فهیمه جون،نیلوفر گلم و...).مرسی که انقدر به یادم هستید.شرمنده این روزا نیستم.توی قسمت جواب توضیح دادم که: مهرنگار خانوم کابل موبایلمو جویده،منم یه ماهه اسیر کابل موبایلم که مدل روبی htc هستم.آخرم اینترنتی قراره از مالزی بفرستن.تمام عکسها هم توی گوشیم هست.دوست داشتم دست پر بیام نشد. مهرنگار م    داره هر روز بزرگتر میشه و خانوم.خوشحالم که اونو دارم.کلی از تنهاییامو پر می کنه،کلی باهام حرف میزنه. عاشقه پر حرفیاتم دخترم .   ...
11 ارديبهشت 1393

از مادر بودنم لذت می برم

دیگه هیچ گاه چنین روزی رو با دخترکم نخواهم داشت. فردا کمی پیرتر از امروز خواهم شد. امروز یک هدیه  هست.پس نفسه عمیقی میکشم و توجهم رو زیاد می کنم. امروز دخترکم را بیشتر میبوسم و نوازش می کنم . به چهره ی مثل ماهش به چشمهای کهرباییش   به  دست وپاهای کوچکش بیشتر نگاه می کنم از دلربایی های دخترانه اش بیشتر لذت می برم. از مادر بودنم از این حس زیبا غرق شادی می شوم پیش از انکه تمام شود توجه ام را زیادتر خوام کرد ...
10 بهمن 1392